کد مطلب:141747 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

پس از شهادت
ناگهان «عمرو بن حجاج» فرمانده جناح راست سپاه «ابن سعد» و سربازانش فریاد برآوردند: «مسلم بن عوسجه» را كشتیم. هنوز چیزی از شهادت «مسلم بن عوسجه» نگذشته بود كه كنیز مسلم بن عوسجه از خیمه گاه حسینی علیه السلام بیرون دوید و فریاد زد: «ای آقای من ای پسر عوسجه» [1] «شبث بن ربعی» كه خود فرمانده پیاده نظام سپاه ابن سعد بود فریاد برآورد: «مادرانتان به عزایتان نشیند. شما خود را به كشتن چون مسلم بن عوسجه ای خوشحال می كنید؟ آگاه باشید به خدایی كه به او اسلام آورده ام و تسلیم او هستم، او را در چه جایگاههای خوبی در بین مسلمین دیده ام. این خبر (كشتن مسلم بن عوسجه) چه فخر و مباهاتی دارد؟ در حالی كه به خاطر دارم در روز سلق آذربایجان دیده ام كه او شركت كرده بود و پیش از این كه آتش جنگ خاموش گردد، شش تن از مشركان را از پای در آورده بود. آیا چون شمایی چون او را می كشید و خوشحالی می كنید؟!». [2] .


درسی كه می توان گرفت: از برخورد برخی از انسان ها، چون «شبث» درمی یابیم همه یاران یزید در یك مرحله و مرتبه ضلالت و گمراهی نیستند؛ گویا گاه طینت و فطرت خدادادی، آنها را به گفتاری حق گونه وادار می كرده است؛ اما این نیرو آن قدر توان نداشت كه بتواند آنان را در صف اولیای خدا قرار دهد. وظیفه مسلمانان مجاهد در برخورد با افراد نادان و جاهل صد چندان است و برای ارشاد این گروه باید از هر راه ممكن - چنان كه روش امام و یارانشان همین گونه بود - بهره برد. دیگر بار كه فطرت «شبث» او را قدری تكان داده، شامگاه عاشورا بود. آن هنگام كه «شمر» به آتش كشیدن خیمه ها را فرمان داد، «شبث» مخالفت كرد. ولی چگونه او هرگز نمی تواند خود را از این منجلاب ضلالت برهاند؟ آیا ریاست طلبی و این كه مسئولیت پیاده نظام سپاه را داشت، او را از حق باز داشته است؟ یا عامل انحرافش را باید در جای دیگر جست و جو كرد؟ چرا وقتی امام نام افرادی كه به او نامه نوشته اند را در اولین خطبه روز عاشوراء در برابر جمع یزیدیان برخواند: «ای شبث بن ربعی، حجاز بن ابجر، قیس بن اشعث و زید بن حارث، مگر شما به من ننوشتید كه ای حسین! به سوی ما بیا كه در این سرزمین درختانمان سبز است و ثمر داده است، حال كه آمده ام بر من این گونه لشكركشی كرده اید؟» در پاسخ امام همه به دروغ گفتند ما نامه ای ننوشته ایم. [3] اما چرا «شبث» شهامت راستگویی نداشت؟ آری، پس از آن دروغ شبث احساس راحتی نمی كند. بنابراین، او در تلاش برمی آید تا وجدان ناآرام خویش را آرام كند. او به سخن آمد و گفت:«آیا شما به حكم پسر عمویت كوتاه نمی آیی؟ آنها آن چه شما خوش داری برآورده می كنند و هیچ بدی از آنها به شما نخواهد رسید» امام می فرمایند: «تو برادر برادرت هستی، آیا می خواهی كه بنی هاشم از تو بیش از انتقام خون مسلم بن عقیل طلب كنند؟» برادر «شبث» پیش از آن، در كوفه دست خود را به خون مسلم آلوده ساخته بود. در قرآن مجید آمده است: «ثم كان عاقبة الذین أساءوا السوءی


أن كذبوا بآیات الله) [4] ؛ آنها كه بدی های مكرر انجام می دهند، سرانجام آیات خداوند را تكذیب می كنند». او پیش از این به وعده های ابن زیاد دل خوش می داشت و عهد و پیمان با حسین را به فراموشی سپرده، و در قتل مسلم شریك شده، و راه بازگشت را بر خود مسدود كرده است.


[1] «صرع فخرجت صائحة واسيداه يابن عوسجاه» ابصار العين، ص 110، مقصد 2.

[2] تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 436؛ الكامل في التاريخ، ج 2، ص 565-566.

[3] مقتل الحسين مقرم، ص 280.

[4] روم، آيه 10.